Ghesseh Goo


Hooshmand Aghili

قصه گو قصه نگو
قصه گو قصه نگو
واسه خوابوندن من
سعی بیهوده نکن
واسه مردن من
قصه گوی خوب من
حرفاش برام ترانه بود
قصه هایی که می گفت
قصه های عاشقانه بود
قصه گو قصه نگو
قصه گو قصه نگو
صحبت خلقت آدم که میشد
قصه آدم و حوا رو می گفت
میدونست که تشنه محبتم
قصه مجنون و لیلا رو می گفت
قدرت عشق و اگه می خواست بگه
قصه شیرین و فرهاد وئ میگفت
صحبت از بازی تقدیر اگه بود
قصه شیرین شهرزاد و میگفت
قصه گو قصه نگو
قصه گو قصه نگو
لحظه فاجعه وقتی میرسید
اشک توی چشمای من حلقه می بست
وقتی که اشکا رو تو چشمام میدید
می اومد کنار تختم می نشست
خم می شد روی سرم
بوسه بر لبام میزد
یادمه خوب یادمه
زیر لب صدام میزد
این کاراشم واسه من یه قصه بود
رفتنش برام یه دنیا غصه بود
رفتنش برام یه دنیا غصه بود
قصه گو قصه نگو
واسه خوابوندن من
سعی بیهوده نکن
واسه مردن من
قصه گو قصه نگو
قصه گو قصه نگو