Delnavazan(2)


Ali Lohrasbi

تو رو از خاطرم برده (برده) ، تب تلخ فراموشی
دارم خو می کنم با این ، فراموشی و خاموشی
(خاموشی،خاموشی،خاموشی)
چرا چشم دلم کوره ، عصای رفتنم سسته
کدوم موج پریشونی ، تو رو از ذهن من شسته (شسته،شسته)
خدایا فاصله ات تا من ، خودت گفتی که کوتاهه
از این جا که من ایستادم ، چه قدر تا آسمون راهه (تا آسمون راهه)
من از تکرار بی زارم ، از این لبخند پژمرده (پژمرده)
از این احساس یاسی که تو رو از خاطرم برده
به تاریکی گرفتارم ، شبم گم کرده مهتابو
بگیر از چشم های کورم ، عذاب کهنه ی خوابو (خوابو)
چرا گریه ام نمی گیره ، مگه قلب من از سنگه
خدایا من کجا می رم ، کجای جاده دلتنگه
می خوام عاشق بشم اما تب دنیا نمی ذاره
سر راه بهشت من ، درخت سیب می کاره