داستان زندگی من به هیچ آئین نخواهد شد جدا
از حسرت تشویش زای من
من از آن دم که به ترک کلبه خرد پدر گفتم
وز همه آن خوش زبان افسانه گویان تن جدا کردم
دل قرین هر بلا کردم
ساغری بر لب نیاوردم که زهری تعبیه در آن نبودست
آبخور سویی نبردم که نه سرگردانی از آن جست مایه
سنگی از جا برنیاوردم که باشد خانه ام را اولین پایه
دیدی ای دل آخر آن مشکین سر زلفش چه بندی بود؟
در گلستان خون به دل میخورد گل، گر نوش خندی بود
مژده اش میبردم از صبح طلائی
گفت اینک بس
قصه هایی کان مرغ خوشخوان گفت
رمزی از گزندی بود
چه خطر بخش است روی دلکش دریا؟
Music Genre:
,
1991
ISRC: CA2OG1010898
From Music Album: In a Cold Winter Night
Track: 2
Song Length: 3:09
Dastane Zendegiye Man / Other Sites