بغض نکن بهار من بغض تو آبم می کنه
گول اشکای چشات خورد و خرابم می کنه
بغض نکن که قلب من تو سینه پرپر می زنه
آخه اون چشمای تو تموم دنیای منه
تو چشات که اشک میاد یه جورایی دیوونه می شم
صد هزار آبادی هم باشه یک ویروونه می شم
دست تو , تو دستمه دیگه مهم نیست چی کمه
بغض نکن که بغض تو آتیش به جونم می زنه
وقتی اشک تو چشماته دنیا سرم خراب میشه
دشت سر سبز نگاهت یک هو برام سراب میشه
بغض تو مثل یک خنجر تیکه پارم می کنه
بغض نکن غم چشات داره بیچارم می کنه
من می خوام تو چشم تو زلال و آفتابی باشه
من باشم تو باشی و یک شب مهتابی باشه
هر چی گفتی تو باشه حتی اگه به قیمت سوختن و شکستن و عمری بس تابی باشه