Bato Hastam Harkoja Hastam


Hayedeh

رفتم رفتم رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هر کجا هستم
از عشق تو جاودان ماند ترانه من
با یاد تو زنده ام عشقت بهانه من
پیدا شوچو ماه نو گاهی به خانه من
تاری زد گل از رخت در آشیانه من
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هر کجا هستم

آهم را می شنیدی
به حال زارم می رسیدی
نازت را میخریدم
تو ناز من را میکشیدی
بخدا که تو از نظرم نروی
چو روم ز برت ز برم نروی
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هر کجا هستم

اگر مراد ما در آید چه شود
شبی فراغ ما سر آید چه شود
بخدا کس ز حال من خبر نشد
که بجز غم نصیبم از سفر نشد
نروی یک نفس ز پیش چشم من
که به چشمم بجز تو جلوه گر نشد
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هر کجا هستم
رفتم رفتم رفتم