بر تربت حافظ بنشستم غمناک
یک عالم عشق خفته دیدم در خاک
ای روح بزرگ ابدی ای حافظ
اینک مددی به ما فرست از افلاک
**********
ندهم دل خود به کسی ، نکنم پس از این هوسی
که درد من بکاهد ، اگر خدا بخواهد
ز سر هوای تو به در کنم ، ز کوی تو دگر سفر کنم
دگر فریب دل نمی خورم ، ز رنج عاشقی حذر کنم
که درد من بکاهد ، اگر خدا بخواهد
شبی به تربت حافظ ، ببردم از تو شکایت
ز روی صدق و ارادت ، بگفتم از تو حکایت
مراد من که تو باصفا شوی ، ز بند خودپرستی رها شوی
حذر کنی ز هر بد ، اگر خدا بخواهد
اگر که آتش آه من زمانی افروزد ، وجود پرگنهت را به یک شرر سوزد
بر آن سرم که دل خود ، به دست غم نسپارم
مگر دو روزه ی دنیا ، به کام دل به سرآرم
مراد ما برآید ، اگر خدا بخواهد