Bandar


Viguen

قسم خوردم خدایا، دگر بندر نیایم
اگر آیم دوباره، بشکند ساق پایم
روم قایق بگیرم، به دریاها شوم گم
که چرا دلبر من شده عروس مردم

قسم خوردم خدایا، دگر بندر نیایم
اگر آیم دوباره، بشکند ساق پایم
روم قایق بگیرم، به دریاها شوم گم
که چرا دلبر من شده عروس مردم

روم دور از دیارم، به دریاها بمیرم
روم داد دلم را ز ماهیها بگیرم

شب و روزم هدر شد، به راه صید ماهی
شب و روزم هدر شد، به راه صید ماهی
پس از این صید ماهی، شوم خواهی نخواهی
پس از این صید ماهی، شوم خواهی نخواهی
اگر چشم مادرم، شود چون چشمه ی خون
اگر چشم مادرم، شود چون چشمه ی خون
ز دریا برنگردم، شدم دیگر چو مجنون
ز دریا برنگردم، شدم دیگر چو مجنون

روم دور از دیارم، به دریاها بمیرم
روم داد دلم را ز ماهیها بگیرم
شب و روزم هدر شد، به راه صید ماهی
شب و روزم هدر شد، به راه صید ماهی
پس از این صید ماهی، شوم خواهی نخواهی
پس از این صید ماهی، شوم خواهی نخواهی
اگر چشم مادرم، شود چون چشمه ی خون
اگر چشم مادرم، شود چون چشمه ی خون
ز دریا برنگردم، شدم دیگر چو مجنون
ز دریا برنگردم، شدم دیگر چو مجنون

قسم خوردم خدایا دگر بندر نیایم
اگر آیم دوباره، بشکند ساق پایم
روم قایق بگیرم، به دریاها شوم گم
که چرا دلبر من شده عروس مردم

قسم خوردم خدایا، دگر بندر نیایم
اگر آیم دوباره، بشکند ساق پایم
روم قایق بگیرم، به دریاها شوم گم
که چرا دلبر من شده عروس مردم
روم قایق بگیرم، به دریاها شوم گم
که چرا دلبر من شده عروس مردم