Avaz Hejaz


Salar Aghili

گر جان عاشق دم زند، آتش در این عالم زند
وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند
عالم همه دریا شود، دریا ز هیبت لا شود
آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند
دودی برآید از فلک، نی خلق ماند نی ملک
زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند