Atashin Laleh


Banan

ای آتشین لاله ای آتشین لاله ، چون روی یاری
بر آن دل خونین ، داغ که داری داغ که داری
ساغر بود پر می ساغر بود پر می ، در روزگارت
یا بی نوا چون من ، در روزگاری در روزگاری
بخت اگر به کام تو بود
از چه خون به جام تو بود
به نوبهاران
خنده گر گناه تو بود
داغ دل ، گواه تو بود
به عشق یاران
دل تو خونین
لب تو خندان
دلداده یا دلبری
ز روی لیلی
ز قلب مجنون
خندان و خونین تری
من هم از شراب محبت
چون تو باده نوشم
جان و دل در آتش
ولیکن لاله سان خموشم

دارم دلی خونین دارم دلی خونین ، بی لاله رویی
افتاده چون اشکم ، در خاک کویی در خاک کویی
جویی ز خون رانم جویی ز خون رانم ، از دیده ، بی او
چون لاله ای بینم ، بر طرف جویی بر طرف جویی
خیزد از جگر ناله ی من
دور از آتشین لاله ی من
به نوبهاران
دور از آن مه غنچه دهن
روز و شب بود دیده ی من
ستاره باران
فتادم از پا به ناتوانی
چون سایه در کوی او
صبا پیامی به مهربانی
از من ببر سوی او
کاتشین عذار تو ای گل
برده صبر و هوشم
جان و دل در آتش
ولیکن لاله سان خموشم