روبرو عکس غروب یاذ خاطرات خوب
هجرت پرنده ها از شمال رو به جنوب
رو تن لخت درخت خالی تن پوش برگ
روی سینه زمین زخم طوفان و تگرگ
صدای زنده باد صدای بغض و سکوت
قصه همیشگی قصه برگ و سقوط
فصل دلتنگی تو فصل تنهایی من
تو غروب لحظه ها باز دوباره گم شدن
برای عبور من از تو مسلخ خزون
دست خستمو بگیر همسفر ای نیمه جون