2016-08-29 05:49:51


Niyaz
Composta por: Farid Zoland
Letra por: Ardalan Sarfaraz
Dariush

هر گوشه ی این حهان تو را میجویم
در اوج سکوتم تو را میگویم
ای جان جهان و جانم از تو سرشار
دست از طلب تو من مگر میشویم
هر لحظه باتو بودن یک شعر نا تمامه
خاموشی تو دریا ، دریایی از کلامه
دیدار تو غزل ساز ، دست تو زخمه ی ساز
چشم تو شاعر آواز ، دریچه ای به پرواز
راز و نیاز عاشق محتاج گفت و گو نیست
وقت نماز عاشق قبله که روبرو نیست
وقتی که پاسخ عشق درگیر پیچ و تابه
بی آنکه من بپرسم دیدار تو جوابه
با دست هر نوازش صد حرف تازه داری
تصویر روشن عشق در قاب روزگاری
با تو بهانه ای هست آبی و دانه ای هست
از هر کجای بن بست راهی به خانه ای هست
راز و نیاز عاشق محتاج گفت و گو نیست
وقت نماز عاشق قبله که روبرو نیست
ما بی نیاز گفتن بی گفتن و شنیدن
در حال گفت و گوییم در لحظه های دیدن
تو با دل صبورت در ماندن و عبورت
با من به گفت و گویی در غیبت حضورت