2014-04-22 23:23:25



2012-12-08 23:02:07


Ojagh
Composta por: Hassan Shamaizadeh
Hassan Shamaizadeh

غریب و گنگ و بی فریاد،اجاقی سرد و خاموشم
نفسهام سرد و یخ بسته،زمستون تو آغوشم
یه روز تو سینه سردم،هزاران شعله برپا بود
تنم فانوس شب سوز شبای سرد یلدا بود
یه شب بادی غریب اومد تا صبح بارون به من بارید
نمی شد باورم اما چشام خاموشیمو می دید
منو خاموش می کرد بارون می برد خاکسترامو باد
چشام در انتظار اشک لبام در حسرت فریاد
حالا خالی تر از خالی اجاقی سرد و خاموشم
نفسهام سرد و یخ بسته زمستونه تو آغوشم
اجاق خالی و خاموش مث یه قلب بی خونه
یکی با دست آفتابیش تو رگهام خون می جوشونه
می دونم شعله ور می شم می سوزونم زمستونو
می گیرم با سرانگشتم همه نبضای لرزونو
می دونم شعله ور می شم می سوزونم زمستونو
می گیرم با سرانگشتم همه نبضای لرزونو