2010-05-10 03:38:02


Ghoo (English:Swan)
Besedilo: Nima Youshij
Ahmadreza Ahmadi

صبح چون روی می گشاید مهر
روی دریا سركش و خاموش
می كشد موجهای نیلی چهر
جبه ای از طلای ناب به دوش

صبحگه سرد و تر در آن دمها
كه ز دریا نسیم راست گذر
گل مریم به زیر شبنمها
شستشو می دهد بر و پیكر

صبحگه، كانزوای وقت و مكان
دلرباینده است و شوق افزاست
بر كنار جزیره های نهان
آن چنان كه از گلی دسته
پیش نجوای آبها تنها
وسط سبزه خزه بسته
تنش از سبزه بیشتر زیبا
می دهد پای خود تكان، شاید
كه كند خستگی ز تن بیرون
بالهای سفید بگشاید

بپرد در برابر هامون
بپرد تا بدان سوی دریا
در نشیب فضای مثل سحر
برود از جهان خیره ما
بزند در میان ظلمت پر
برود در نشیمن تاریك

با خیالی كه آن مصاحب اوست
در خط روشنی چو مو باریك
بیند آن چیزها كه در خور قوست
لك ابری كه دور می ماند
موجهایی كه می كنند صدا
وندر آنجا كسی نمی داند
كه چه اشكال می شوند جدا

لیك مرغ جزیره های كبود
در همین دم كه او به تنهایی
سینه خالی ز فكر بود و نبود
می كند فكرهای دریایی

نظر انداخته سوی خورشید
نظری سوی رنگهای رقیق
با تكانی به بالهای سفید
بجهیده است روی آب عمیق

بر خلاف تصور همه او
شاد و خرم به دیدن آب است
گر كسی هست یا نه ناظر تو
قو در آغوش موجها خواب است