Dastane Zendegiye Man In a Cold Winter Night



2010-05-10 03:35:56


Dastane Zendegiye Man (English: My Life Story)
Lời:: Nima Youshij
Ahmadreza Ahmadi


داستان زندگی من به هیچ آئین نخواهد شد جدا
از حسرت تشویش زای من

من از آن دم که به ترک کلبه خرد پدر گفتم
وز همه آن خوش زبان افسانه گویان تن جدا کردم
دل قرین هر بلا کردم

ساغری بر لب نیاوردم که زهری تعبیه در آن نبودست
آبخور سویی نبردم که نه سرگردانی از آن جست مایه
سنگی از جا برنیاوردم که باشد خانه ام را اولین پایه

دیدی ای دل آخر آن مشکین سر زلفش چه بندی بود؟
در گلستان خون به دل میخورد گل، گر نوش خندی بود

مژده اش میبردم از صبح طلائی
گفت اینک بس
قصه هایی کان مرغ خوشخوان گفت
رمزی از گزندی بود

چه خطر بخش است روی دلکش دریا؟