لحظهی دیدار نزدیک است نزدیک است نزدیک است لحظهی دیدار نزدیک است
باز من دیوانهام مستم
باز می لرزد دلم دستم
آبرویم را مریزی دل آبرویم را مریزی دل
لحظهی دیدار نزدیک است
لحظهی دیدار نزدیک است
سه روز رفتهای سی روز حالا
زمستون رفتهای نوروز حالا
خودت گفتی سر هفته میایی
شماره کن ببین چن روز حالا
ای یار نازیای یار نازی
منو ول کردی و رفتی به بازی
تو که عشقت به جونم لونه کرده
منو عاشق و دیونه کرده
بیا حالا بهاره گل می باره
بهارم رو تو پر گل کن دوباره
یار عزیزٌم بیا در رخت خوابت گل بریزٌم
بیا در رخت خوابت گل بریزٌم
دلٌم از دوریت شد پاره پاره
که درد عاشقی چاره نداره
اگه یک شو به خواب مو بیایه
خدا امید به مو میده دوباره
ای یار نازی ای یار نازی
منو ول کردی و رفتی به بازی
منو ول کردی و رفتی به بازی