دیدم گل می خندد به چمن چون رویت
بوسیدم بوییدم به هوای مویت
آید از برگ گل ها عطر موی تو
دل از شادی می رقصد چون گیسوی تو
ز لبت ساغر می نوشم
که بَرَد این می از هوشم
گل و می ندهد چو رویت سرخوشی ما را
به دلم ز می وصالت شعله زن یارا
گل و می ندهد چو رویت سرخوشی ما را
به دلم ز می وصالت شعله زن یارا
ز نگاهت مستم دامن دل رفت از دستم
دگر از غم رستم تا به مویت الفت بستم
دیدم گل می خندد به چمن چون رویت
بوسیدم بوییدم به هوای مویت
آید از برگ گل ها عطر موی تو
دل از شادی می رقصد چون گیسوی تو
سخن از آشفته دلان با مویت دارم
که دلی آشفته تر از گیسویت دارم
سخن از آشفته دلان با مویت دارم
که دلی آشفته تر از گیسویت دارم
ز نگاهت مستم دامن دل رفت از دستم
دگر از غم رستم تا به مویت الفت بستم