ای تک افتادهء غمگین ،گل روئیده به مرداب
ای که دور از همه گلها تن خسته ات شده بی تاب
تو تن آلوده ولی پاک گل زیبای اسیری
شاید این سهم تو بوده توی این برکه بمیری
حرف تازه ای نداری گرچه سرشار صدائی
قصه هات بگو بامن توکه بامن آشنائی
گفتنیهای زیادی روی لبهای تو مرده
تو غریبه ای تو دنیا غمت کسی نخورده
در سکوت سرد مرداب دل به تنهائی سپردن
انتظار تو چه سخته مثل انتظار مردن
ای تک افتادهء پرپر که شدی اسیر طوفان
تو غریبو بی پناهی به غریبی بیابان
تو تن آلوده ولی پاک گل زیبای اسیری
شاید این سهم تو بوده توی این برکه بمیری
گفتنیهای زیادی روی لبهای تو مرده
تو غریبه ای تو دنیا غمت کسی نخورده