کجاوه


ترانه سرا: پرویز وکیلی
ویگن

با نغمه های کاروان
از راه رسیده ساربان
آزرده دل از دیدنِ
دروازه و دروازه بان
بنشسته چون نیلوفری
در یک کجاوه دختری
دل برده او از ساربان
امّا دلش با دیگری
دلداده در شبِ سفر
پیاده رفته تا سحر
با دخترک او گفته است
غوغای دل در هر نظر
که ماه من جفا مکن
مرا ز خود جدا مکن
چو می روی ز کاروان
مرو ز پیش ساربان
در این سفر
به هر کجا که رو نمود
دو چشم او
به روزن کجاوه بود
کند به دل خدا خدا
که چون شوم از او جدا
فردا جدایی می رسد
آخر به پایان سفر
آن مه ندارد بعد از این
با ساربان کاری دگر