یه کبوتر دنبال یه گنبده
گنبدی اندازه خستگی هاش
گنبدی که از گذشته های دور
حسرت اون همنشین بوده باهاش
یه کبوتر با پر غرق به خون
دنبال گنبدی از آرامشه
گنبدی که مثل مادری صبور
تن خستشو به آغوش بکشه
خسته از سنگ کمون بچه ها
خسته از سایه شاهین رو سرش
میگذره از برهوت تشنگی
با یه عالم خستگی توی پرش
آسمون منو به گنبد برسون
خسته ام، خسته ام از زخم زبون
آسمون منو به گنبد برسون
منو راه بده به باغ کهکشون
من همون کبوترم، زخمی و تلخ
دنبال یه گنبدم واسه پناه
دیگه هر منظره ای شکل سراب
دیگه هر راه درستی اشتباه
تو همون گنبد امنی واسه من
که ازم در به دری رو میگیره
روی شونه های امن تو همه
غما و غصه ها پاییون میگیره
زخمام از غبار تو مرهم میشن
پیش تو تازه میشه بال و پرم
برای به تو رسیدن تا ابد
رو به سمت آرزوهام میبرم
آسمون منو به گنبد برسون
خسته ام، خسته ام از زخم زبون
آسمون منو به گنبد برسون
منو راه بده به باغ کهکشون