چی بگم وقتی که آفتاب نمیتابه وقتی بارون نمیباره
وقتی مرغ زخمی شب روی دیوارای خونمون میناله
وقتی دیواری به دستی نمیلرزه
دل سلاخی از این حوض پر از خون نمیترسه
چی بگم
زندگی با این همه غم نمیارزه نمیارزه
زندگی با این همه غم نمیارزه نمیارزه
چی بگم وقتی قناری تو بهار هم نمیخونه
توی آسمون ابری یه ستاره نمیمونه
وقتی حوضا پره خونه دستا بستن
شعر آزادی را هیچکی نمیخونه
چی بگم
زندگی با این همه غم نمیارزه نمیارزه
زندگی با این همه غم نمیارزه نمیارزه
با تو آسان میشد از دست سیاهی ها گریخت
رو به سوی ظلمت شبهای بیفردا گریخت
بی تو ای آزادی ای والا کلام
گر نباشی در میان باید که از دنیا گریخت