چشام و ازم گرفتی واسه چی؟
بردیشون اما نگفتی واسه كی؟
حالا روزم مثه شب سرد و سیاس
چشم من مسافر تاریكی هاس
آسمونم بی ستاره اس نگو نه
تو سینه ام یه قلب پارس نگو نه
مگه من لایق خورشید نبودم؟
عاشق آب و گل و بید نبودم؟
كی می آد چشمای من باشه دوباره؟
برام از روشنی ها خبر بیاره؟
پای این پنجره بسته بمونه
جای این حنجره خسته بخونه