ننشسته و نشسته با تن زخمی و خسته
واسه پیدا کردن خود همه بتهارو شکسته
نرسیده و رسیده ،توسراب شادی رو دیده
دم دروازهء شادی ،به سراب خود رسیده
نرسیده و رسیده ،توی شب طلوع دیده
واسه پیدا کردن اون تا افق راه دویده
نشکسته و شکسته ،رو لباش ترک نشسته
واسه بهت چشم خسته اش ،گریه چاوشی نشسته
ننشسته و نشسته با تن زخمی و خسته
واسه پیدا کردن خود همه بتهارو شکسته
نرسیده و رسیده ،توسراب شادی رو دیده
دم دروازهء شادی ،به سراب خود رسیده
نرسیده و رسیده ،توی شب طلوع دیده
واسه پیدا کردن اون تا افق راه دویده
نشکسته و شکسته ،رو لباش ترک نشسته
واسه بهت چشم خسته اش ،گریه چاوشی نشسته