پیش آمد سه گاه


مهستی

ای که از کلک هنر نقش دل‌انگیز خدایی
حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی
گفته بودم جگرم خون نکنی باز کجائی
من ندانستم از اول که تو بی‌مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپائی
مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم
وین نداند که من از بهر غم عشق تو زادم
نغمه‌یبلبل شیرازنرفتستزیادم
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی