این چنین با مهربونی خوندنت چیست
به این نامهربونی موندنت چیست
می پرسم از دل دیوونه خود
که ای بیچاره عاشق موندنت چیست
یاهاهاهاهاهاهاها...عزیز من
رفتم خدا حافظ ای خونه ات ناباد
ای انکه دگر عشق خدا برده ای ازیاد
رفتم خدا حافظ ای عشق بی بنیاد
ای انکه دگر هستی ام را داده ای بر باد
دنیای پاک من پر از معصومی عشقه
همخونه قلبم پر از معبودی عشقه
در مکتب ما عاشقی یعنی فدا گشتن
او بودنو از ما ومن دیگر رها گشتن
تو باشو اون دنیای تو که پر از هوسها نیست
من میروم با این دلم که پر از پریشانیست
از تو نمیگوید این ساز بشکسته
دیگر نمینالد این ساز بگسسته
تا این خدایی هست درد اشنایی هست
فریاد عاشق را راهی بجایی هست
دیوونه ای بودم در بازی تقدیر
رفتم که بگریزم زین عشق دامنگیر
اری عذاب عشق نقش برای عشق
بهتر که ناخونده هستم کتاب عشق
دیوونه ای بودم که عمری باورت کردم
چون شبنمی از لایه دل بسترت کردم
خوش اون دو چشم مهربونت رو نمیبینم
کاش از لب گرمت گل بوسه نمیچیدم
تو باشو اون دنیای تو که پر از هوسها نیست
من میروم با این دلم که پر از پریشانیست