همسفر! ای همسفر!
وقت سخت رفتنه
تکیه گاه خستگی ت
سنگ سینه ء منه
همسفر! مقصد ما
مثل فردا روشنه
بی هراس جاده ها
وقت راهی شدنه
نمی خوام تو نیمه راه
خستگی چیره بشه به رفتنم
نمی خوام دیوونگی
بشینه مثل یه بختک رو تنم
نمی خوام مردنمو
این کویر بی ترحم ببینه
نمی تونم ببینم
که رو قلبم داره حسرت میشینه
آخر راه من و تو
نگو اینه نگو اینجاس
نگو این کویر غربت
تنها جای مردن ماس
هنوزم نفس دارم
هنوزم خون تو رگامه
هنوزم مثل یه خورشید
عکس فردا تو چشامه
پرم از شوق سفر
ما باید بشیم روونه
هنوزم یه جای امنه
با تو زیر سقف خونه