نو رسیده


عماد رام

ای عشق نورسیده‌ام
غم من از سخن گذشته
به سوی دیگری برو
که عاشقی زمن گذشته
یادم میار آن بگذشته‌های تلخ
جوانی آتش بگیری کاتش گرفتم در زندگانی
سر بگشا ای غم
که غریبی سر به گریبان می‌گذرد
همچو غباری خانه بدوشی
رو به بیابان می‌گذرد
ای عشق سرکش از من گذشته
دیوانه بازی دریای دردم
ای کوه آتش با من نسازی