نا مهربونی
نمیخواهی بدونی گذشته بر نگشته
رسوای شهرم
نمیخواهی بدونی
که آب از سر گذشته
عشقم نمی میره
سامون نمی گیره
عشقم نمی میره
سامون نمی گیره
من با تو قهرم
بیا رسوای شهرم
که آب از سر گذشته
نامهربونی
نمیخواهی بدونی
که آب از سر گذشته
امشب دل من از غم گرفته
لبریز درده ماتم گرفته
عشق منو رد میکنی
با من چرا بد میکنی
من با تو قهرم
بیا رسوای شهرم
که آب از سر گذشته
نامهربونی
نمی خواهی بدونی گذشته بر نگشته
عشقم نمی میره
من با تو قهرم
بیا رسوای شهرم
که آب از سر گذشته
رسوای شهرم