دیوانه ز دست عشق تو کنونم
آواره چو مجنون در دشت جنونم
چون بگذرم از این ره با پای شکسته
چون ناله کند این نی با نای شکسته
دیوانه زدست عشق تو کنونم
آواره چو مجنون در دشت جنونم
چون بگذرم از این ره با پای شکسته
چون ناله کند این نی با نای شکسته
من یوسف راه توام
افتاده به چاه توام
ارزان مفروشم
پیش تو خموشم اگر
چون باده ی کهنه دگر
افتاده زجوشم ، افتاده زجوشم
با چهره و سیمای شکسته
با قامت و بالای شکسته
بر کوی تو رو کرده ام ای قبله مرانم
داری تو اگر حرمت دلهای شکسته
بر کوی تو رو کرده ام ای قبله مرانم
داری تو اگر حرمت دلهای شکسته
چه خواهد شد که نوشی می ز مینای شکسته
چه خواهد شد که نوشی می ز مینای شکسته
با چهره و سیمای شکسته
با قامت و بالای شکسته
بر کوی تو رو کرده ام ای قبله مرانم
داری تو اگر حرمت دلهای شکسته
بر کوی تو رو کرده ام ای قبله مرانم
داری تو اگر حرمت دلهای شکسته
چه خواهد شد که نوشی می زمینای شکسته
چه خواهد شد که نوشی می ز مینای شکسته
من یوسف راه توام
افتاده به چاه توام
ارزان مفروشم
پیش تو خموشم اگر
چون باده ی کهنه دگر
افتاده زجوشم ا، فتاده زجوشم