موسم گل ، دوره ی حسن
یک دو روز است در زمانه
ای به دل آرامی با عالم فسانه
ای که ز تو مانده نکویی نشانه
خاطر عاشقان را میازار
خوش نباشد ز معشوقه آزار
گر بسوزد شمع پروانه را با زبانه
چون شود روز ، شمع و شب را نبینی نشانه
می کنی صید ، مرغ بسته
می زنی سنگ بر شکسته
میکشی با تیغ ستم یار خسته
خسته دلان یکسره در خون نشسته
میکشی با تیغ ستم یار خسته
خسته دلان یکسره در خون نشسته