در آسمان ماه و ستارگان تابان
تیرگی در شب تا بیابد پایان
سیاهی دامن خود بر چید
مهتاب ز ره رسید
همچو سپیده هر جا سپید
ای مرغک زیبا چرا
از آشیان گشتی جدا
آن آخرین پرواز تو
غمگین ترین خاطره ها
چون قصه در رویای ما
افسانه ای جاودانه ای
در آشیان تو امید بی کرانه ای
آه در این مهتاب به آسمان
شود روشن همچون غروب
بیا بتاب به آشیان
به پروازی از راه دور
در آفتاب تو اگر پر بگشایی
با مهتاب تو اگر نغمه سرایی
از شادی پر پرواز بکنم باز
با پرواز به امید نغمه کنم ساز
باز آ تو ای مونس پروازم
باز آ تا که شود عمر من آغاز
ای مرغک زیبا چرا
از آشیان گشتی جدا
آن آخرین پرواز تو
غمگین ترین خاطره ها
چون قصه در رویای ما
افسانه ای جاودانه ای
در آشیان تو امید بی کرانه ای
آه در این مهتاب به آسمان
شود روشن همچون غروب
بیا بتاب به آشیان
به پروازی از راه دور
در آفتاب تو اگر پر بگشایی
با مهتاب تو اگر نغمه سرایی
از شادی پر پرواز بکنم باز
با پرواز به امید نغمه کنم ساز
باز آ تو ای مونس پروازم
باز آ تا که شود عمر من آغاز