مادر


مرضیه

ببین مادر اشک ریزانم
چکد با یادت ز دامانم
که اکنون ندارم بسوی تو راهی
که دور از تو دیگر ندارم پناهی
بیا تا گل آرزوها
شود در دل ما شکوفا

رسیده به گردون نوا ز دلم
شفق شده خونین ستان دلم
ز عشق خدا را تو در سینه داری
دل بی غباری چو ائینه داری
شود از تو روشن
دل و دیده ء من

نگاه من گرم تماشا
به یاد تو در بام و صحرا
گویی به هر جا
سر می نهد پا
جویم تو را
جویم تو را
به یاد آور مرا مادر
به یاد آور مرا مادر
شود از تو روشن
دل و دیدهء من