قایقی خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد ، دور خواهم شد ، از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست
که در بیشه ی عشق ، در بیشه ی عشق
قهرمانان را ، قهرمانان را ، بیدار کند
پشت دریاها شهری است که در آن ، وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
وسعت خورشید ، خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
همچنان خواهم خواند ، همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند ، خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
قایقی باید ساخت
همچنان خواهم خواند ، همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند ، خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
قایقی باید ساخت