فریاد نزن ای عاشق
من صدایت را درون
قلب خود می شنوم
درد را در چهره ی عاشق تو
با ذهن خود می نگرم
فریاد نزن ای عاشق
فریاد نزن
مریم جلالی:
بی سبب نیست چنین فریادم
بی گناه در دام عشق افتادم
چه درست و چه غلط زندگیه
هم خودم هم تورو بر باد دادم
بی گناه در دام عشق افتادم
ب:
اگر احساسمو می فهمیدی
قلبتو دوباره می بخشیدی
لحظه ی پایان این دیدار را
روز آغازی دگر می دیدی
م:
اگه بیهوده نمی ترسیدم
عشقو آن گونه که هست می دیدم
شاید این لحظه ی غمگین وداع
قلبمو دوباره می بخشیدم
کاش از این عشق نمی ترسیدم
ب:
ما سزاواریم اگر گریانیم
این چنین خسته و سرگردانیم
ما که دانسته به دام افتادیم
چرا از عاشقی رو گردانیم ؟
هردو:
وقتی پیمان دل و می بستیم
گفته بودیم فقط عاشق هستیم
ولی با عشق نگفتیم هرگز
از دو ایل نا برابر هستیم
از دو ایل نابرابر هستیم
ب:
نه گناهکاریم نه بی تقصیریم
منو تو بازیچه ی تقدیریم
هردو در بیراهه ی بی رحم عشق
با دل و احساس خود درگیریم
م:
بیشتر از همیشه دوستت دارم
گرچه از عاشقی و عاشق شدن بیزارم
زیر آوار فرو ریخته ی عشق
از دلم چیزی نمونده که به تو بسپارم
ب:
تو که همدردی مرا یاری بده
به من عاشق امیدواری بده
اگر عشق با ما سر یاری نداشت
تو به من قول وفاداری بده
تو به من قول وفاداری بده !