فرصت نشد


مرجان

فرصت نشد که از عشق ، با هم سخن بگوییم
فرصت نشد که راهی ، تا ماشدن بجوییم
در این زمانه ی غم ، ناکرده جرم اسیریم
بی آنکه خود بخواهیم ، در بند و ناگزیریم
ای خوب هستی من ، چلّه نشسته ی من
ای شعله ی امیده ، قفل شکسته ی من
ای خوب هستی من ، چلّه نشسته ی من
ای شعله ی امیده ، قفل شکسته ی من
فرصت همیشه کم بود ، برای با تو بودن
ای عاشق رهایی ، ای تا همیشه با من
گفتی که زنده بودن ف مفهمو زندگی نیست
خاموشی من و تو معنای بندگی نیست
گفتی که عشق علاج ، درد زمانه ی ماست
میلادی عاشقانه ، شعر شبانه ی ماست
گفتی که عشق علاج ، درد زمانه ی ماست
میلادی عاشقانه ، شعر شبانه ی ماست
فرصت نشد که از عشق ، با هم سخن بگوییم
فرصت نشد که راهی ، تا ماشدن بجوییم
در این زمانه ی غم ، ناکرده جرم اسیریم
بی آنکه خود بخواهیم ، در بند و ناگزیریم
ای خوب هستی من ، چلّه نشسته ی من
ای شعله ی امیده ، قفل شکسته ی من
ای خوب هستی من ، چلّه نشسته ی من
ای شعله ی امیده ، قفل شکسته ی من
ای خوب هستی من ، چلّه نشسته ی من
ای شعله ی امیده ، قفل شکسته ی من