فاتح


ترانه سرا: محمد علی شیرازی
ستار

در دل کوه غروب
بر سر قله دور
قلعه ای از فولاد
قد کشیده سوی نور
کسی از این همه مرد
دستی از این همه دست
فاتح قلعه نشد نه به تدبیر و نه زور
روح من آن کوه است
دلم آن قلعه سخت
که ندارد به درون ترس شکست
هر دم از جوشش خشم
یا غم و کینه و مهر
میرود برج دلم دست به دست
آه ای عشق و امید ، ای فاتح
فتح کن قلعه فولاد دلم
دلم از کینه و نفرت پوسید
برس ای عشق بفریاد دلم
روح من آن کوه است
دلم آن قلعه سخت
که ندارد به درون ترس شکست
هر دم از جوشش خشم
یا غم و کینه و مهر
میرود برج دلم دست به دست
آه ای عشق و امید ، ای فاتح
فتح کن قلعه فولاد دلم
دلم از کینه و نفرت پوسید
برس ای عشق بفریاد دلم