از غم تو دیوانه شدم نغمه غریبانه شدم
داغ دل گره شد به گلو بغض من طلسم من آرزو
در به دیوانه بستم حبیبم شعله بر جان نشستم
تا تویی با تو هستم طبیبم بی تو در خود شکستم
زخمه می زند بر دل من برق نگاهت
جلوه می کند در شب من راز پگاهت
ای فروغ غایب به سحر بهانه بال سفر
در به بیگانه بستم حبیبم شعله بر جان نشستم
تا تویی با تو هستم طبیبم بی تو در خود شکستم
در اوجی بی پایان در پیدا و پنهان
در تو ماندم حیران ای خورشید تابان
شکستم شکستم شکستم شکسته ام من
به یادت همه شب نشسته ام من
نام تو به افسانه نخوانم چه بخوانم
شب قصه پروانه نخوانم چه بخوانم
تو جانی و من در طلب جلوه جانم
با جلوه جانانه نخوانم چه بخوانم
زخمه می زند بر دل من برق نگاهت
جلوه می کند در شب من راز پگاهت
ای فروغ غایب به سحر بهانه بال سفر
در به بیگانه بستم حبیبم شعله بر جان نشستم
تا تویی با تو هستم طبیبم بی تو در خود شکستم