من غلام قمرم
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من غلام قمرم
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
من غلام قمرم
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو