من آنچه مینویسم از جان یک غریقه است
برقاب یک عذابم مثل غمم همیشه است
من مبینویسم ای یار دستم بگیری ای کاش
با این نفس بریده بر گرد و مهربان باش
اما تو ای مسافر ساحل نشین عاشق
دل خوش نکن به آنکه با تو نبوده صادق
من غرق در عذابم از سر گذشته آبم
تو آخرین پناهی اما نده جوابم
برگشتن تو یعنی با من همیشه سوختن
ویرانگی خریدن با من همیشه سوختن
در ساحل امانی دور از منی و این من
خوشبختی تو یعنی ماندن همیشه بی من
جای تو این طرف نیست بین من و تو دریاست
رها تر از رهاییپرنده ای که تنهاست
من آنچه مینویسم از جان یک غریقه است
برقاب یک عذابم مثل غمم همیشه است
آه ای یگانه یاور از من بیا و بگذر
حتی اگر بیایی آبم گذشته از سر
از من بیا و بگذر نشنیده و ندیده
دل خوش نکن به آنکه دل از همه بریده
بیگانه باشسو آرام دور از عذابمن باش
آن سوی کوی و دریا تنها سرابم من باش
اکنون برو رها باش از ما ومن جدا باش
در من بمان نه با منبانوی قصه ها باش
من آنچه مینویسم از جان یک غریقه است
برقاب یک عذابم مثل غمم همیشه است
من آنچه مینویسم از جان یک غریقه است
برقاب یک عذابم مثل غمم همیشه است
من آنچه مینویسم از جان یک غریقه است
برقاب یک عذابم مثل غمم همیشه است