بین مادر اشک سوزانم چه کرد با یادت به دامانم
که اکنون ندارم به سوی تو راهی که دور از تو دیگر ندارم پناهی
بیا تا گل آرزوها شود در دل ما شکوفا
رسید به گهدون فغان دلم شفق شده خونین بسان دلم
بهشت خدا را تو در سینه داری
دل بی غباری چو آیینه داری
شود از تو روشن دل و دیده من
نگاه من گرم تماشا به یاد تو در باغ و صحرا
گویی به هر جا غمگین و تنها
جویم تو را جویم تو را
به یاد آور مرا مادر
به یاد آور مرا مادر
شود از تو روشن دل و دیده من