عشق و تنفر


بیژن مرتضوی

رنجیده از تو ریشه جونم
عشق و نتفر ناباورانه آمیخته با خونم
با دلی تنها همدم غمها با خاطرات تلخ و شیرین
بی تو نشستم من چه ظالمانه از غم عشق در هم شکستم من
با وداعی سرد و خاموش از من گذشتی تو
ببین چه آسون محبات بر عشق نوشتی تو
شکسته پیمان تو پرده دار قلب من بودی
چگونه غافل از ناله های درد من بودی
در روزگار درد و تباهی یاورت بودم
تو خالی از عشق من عاشقانه سنگرت بودم
زخمی شد از عشق دل اسیرم
این انتقام و از کی بگیرم
خسته و تنها همدم غمها
در حصار خلوت دل پیچیده فریادم
احساس تلخ عشق و تنفر برچیده بنیادم
نه ایمانی نه وجدانی جز حیله و نیرنگ
در سرزمین قهطی عشق نشسته ام دلتنگ
شکسته پیمان تو پرده دار قلب من بودی
چگونه غافل از ناله های درد من بودی
در روزگار درد و تباهی یاورت بودم
تو خالی از عشق من عاشقانه سنگرت بودم
زخمی شد از عشق دل اسیرم
این انتقام و از کی بگیرم
خسته و تنها همدم غمها
در حصار خلوت دل پیچیده فریادم
احساس تلخ عشق و تنفر برچیده بنیادم
نه ایمانی نه وجدانی جز حیله و نیرنگ
در سرزمین قهطی عشق نشسته ام دلتنگ
نه ایمانی نه وجدانی جز حیله و نیرنگ
در سرزمین قهطی عشق نشسته ام دلتنگ