عاطفه


فتانه

نگهی کردی و دیدی تو پریشانی من
غم تنهایی من بی سروسامانی من
خبر شدی به یک نظر از دل من
از آن همه غمی که شد حاصل من
خبر شدی به یک نظر از دل من
از آن همه غمی که شد حاصل من
به یاری من آمدی
بوسه به روی من زدی
شبم فدا فدای تو
فدای بوسه های تو
من نگفتم به تو از سوز نهانم خبری
تا نسوزی تو هم از آتش این دربدری
خبر شدی به یک نظر از دل من
از آن همه غمی که شد حاصل من
خبر شدی به یک نظر از دل من
از آن همه غمی که شد حاصل من
به یاری من آمدی
بوسه به روی من زدی
شبم فدا فدای تو
فدای بوسه های تو
نهال آرزوی تو به باغ دل نشانده ام
از آب دیده ژاله ها به پای آن فشانده ام
به یاد روی و موی تو
دو چشم فتنه جوی تو
به یاد آن گذشته ها
به عشق و آرزوی تو
دو چشم تو که چشمه عاطفه بود
به یک نگه دل از من خسته ربود
دو چشم تو که چشمه عاطفه بود
به یک نگه دل از من خسته ربود
به یاری من آمدی
بوسه به روی من زدی
شبم فدا فدای تو
فدای بوسه های تو
ترانه من سرود من
این ابدی درود من
خاطره غم من است
یاد تو همدم من است
ترانه من سرود من
این ابدی درود من
خاطره غم من است
یاد تو همدم من است
تویی که ای پریده جان
خبر شدی به یک نظر از دل من
از آن همه غمی که شد حاصل من
خبر شدی به یک نظر از دل من
از آن همه غمی که شد حاصل من
به یاری من آمدی
بوسه به روی من زدی
شبم فدا فدای تو
فدای بوسه های تو
شبم فدا فدای تو
فدای بوسه های تو