خسته حرف و نگام درا رو می بندم
توی آینه اتاق به خودم می خندم
اسیر فریادی ام که پشت لبهامه
وابسته ترسی ام که توی شبهامه
سکوتمو که طلسمه می شکنم
من از خودم از خودم دل می کنم
سکوتمو که طلسمه می شکنم
من از خودم از خودم دل می کنم
چی بود برام زندگی خوابی پر از کابوس
یه کوره راه سیاه بی نور یک فانوس
چرا باشم تو بازی زندگی عروسکی بازیچه سرنوشت
چه تلخه این قصه زشت فریب مردن تو برزخ به امید بهشت
سکوتمو که طلسمه می شکنم
من از خودم از خودم دل می کنم
سکوتمو که طلسمه می شکنم
من از خودم از خودم دل می کنم
یک شبه بارون زده که سایمون خیسه
وقتی که هر سایه ای سایه ابلیسه
وقتی که تو شهر شب همسفر آدم
می پیچه تو کوچه ها صدای فریادم
سکوتمو که طلسمه می شکنم
من از خودم از خودم دل می کنم
سکوتمو که طلسمه می شکنم
من از خودم از خودم دل می کنم