برایت بارها باید بگویم که در رگهای من جاری شدی چون خون که از من سا ختی بار دگر مجنون شاید ،از شکوه عشق خانمان سوز برایت بارها باید قسم ها یاد کردبرایت بارها باید سر سجده فرود اورد شاید ، زدست تو به تاریکی کوهستان غم باید سفر کرد به دنبال تو تا خورشید باید رفت به پیش پای تو شاید که چون یک مشت خاک بی بها گردد برای قلب تو شاید خدا گردد نمیدانم که در جای نگین تاج زرین کلاهت جای میگیرم و یا در زیر پاهای تو بی رحمانه میمیرم شاید ، نمیدانم که بعد از سالهای سخت و دشوار که بعد از روزهای گرم و شیرین زمان مردنم ، زمان مردنم ایا در اغوش تو جانم را خدا گیرد و یا این ارزو در نطفه میمیرد شاید