شب که از ساز دلم ناله برخیزد
نغمه ها در جان من شعله میریزد
سر به دیوار غمت میگذارد دل
اختران را تا سحر میشمارد دل
یک ستاره میشود روشن و خاموش
همچو من گویا کشد بار غم بر دوش
تا سحر
در سفر
ازدل شبها
یکه و تنها
اختر من گه نهان گه شود پیدا
عاقبت گیرد شبی این سفر پایان
اختر عمرم شود از نظر پنهان
تا سحر
در سفر
از دل شبها
یکه و تنها
اختر عمر من است این فلک پیما