یاد از آن شب که چو گل
در کاشانه من بودی
هم پیمان من و
هم پیمانه من بودی
شده بود آن شب همه گلشن
چو بهاران خانه من
ز فروغ روی تو روشن
چو دلم کاشانه من
به ناز و دلبری ترانه میخواندی
ترانه های عاشقانه میخواندی
شمع خانه من بودی
هم پیمانه من بودی
شبی بود آن شب
چه شبی چون سحری
ندیدن در آن از غم دوران نظری
تو هم جان من هم جانانه من بودی
که هم پیمان و هم پیمانه من بودی
بگذشته از آن شب خوش
صدها شام دگر
آیا از این شبها که شود
ای مه بی تو سحر
بگذشته از آن شب خوش
صدها شام دگر
آیا از این شبها که شود
ای مه بی تو سحر
خوش آن که چون گنجی
در ویرانه من بودی
خوش آن که چون گنجی
در ویرانه من بودی
یاد از آن شب که چو گل
در کاشانه من بودی
هم پیمان من و
هم پیمانه من بودی
شده بود آن شب همه گلشن
چو بهاران خانه من
ز فروغ روی تو روشن
چو دلم کاشانه من
به ناز و دلبری ترانه میخواندی
ترانه های عاشقانه میخواندی
شمع خانه من بودی
هم پیمانه من بودی