در کار دل حیران منم ، هر لحظه در طوفان منم
ای نازنینم ، شاید تو را دیگر نبینم ، دیگر نبینم
لیلای بی سامان تویی ، مجنون سرگردان منم
ای نازنینم ، شاید تو را دیگر نبینم ، دیگر نبینم
اکنون که از هستی ، آهی ندارم
جز دوری از چشمت ، راهی ندارم
هر کس تو را بیند ، افتد به راهت
دارد هزار افسون ، شرم نگاهت
چشمان تو هر لحظه رنگی تازه دارد
عاشق کشی ای نازنین اندازه دارد
گفتم وفا ، گفتی خطا کن
گفتم غمت ، گفتی رها کن
گفتم دلم ، گفتی بسوزد
گفتم خدا ، گفتی صدا کن
گفتم که عمر نازنینم را چه گویی ، گفتی فدا کن
گفتم که در شب های تاریک جدایی ، گفتی دعا کن
چشمان تو هر لحظه رنگی تازه دارد
عاشق کشی ای نازنین اندازه دارد
گفتم وفا ، گفتی خطا کن
گفتم غمت ، گفتی رها کن
گفتم دلم ، گفتی بسوزد
گفتم خدا ، گفتی صدا کن
گفتم که عمر نازنینم را چه گویی ، گفتی فدا کن
گفتم که در شب های تاریک جدایی ، گفتی دعا کن
چشمان تو هر لحظه رنگی تازه دارد
عاشق کشی ای نازنین اندازه دارد
در کار دل حیران منم ، هر لحظه در طوفان منم
ای نازنینم ، شاید تو را دیگر نبینم ، دیگر نبینم
لیلای بی سامان تویی ، مجنون سرگردان منم
ای نازنینم ، شاید تو را دیگر نبینم ، دیگر نبینم
اکنون که از هستی ، آهی ندارم
جز دوری از چشمت ، راهی ندارم
هر کس تو را بیند ، افتد به راهت
دارد هزار افسون ، شرم نگاهت
چشمان تو هر لحظه رنگی تازه دارد
عاشق کشی ای نازنین اندازه دارد