هزاران بار ما را سوخت
حریق حادثه تا مرز خاکستر
ولی ما نسل سیمرغیم که از خاکستر خود میگشاید پر
طلوع تازه ی سیمرغ در راه است
همین فردا که می آید
سحر پایان تاریکی است
و این دیری نمی پاید
هزاران بار ما را سوخت
حریق حادثه تا مرز خاکستر
ولی ما نسل سیمرغیم که از خاکستر خود میگشاید پر
ماندنی نبوده و نیست ظلم شب به این قبیله
راه فردای رهاییست خشم خونین قبیله
بغض ما و ظلم ظلمت
ماندنی نبوده و نیست
تا شکفتن تا رسیدن
یک قدم یک لحظه باقیست
هزاران بار ما را سوخت
حریق حادثه تا مرز خاکستر
ولی ما نسل سیمرغیم که از خاکستر خود میگشاید پر
وقت بیداری سیمرغ فصل سرخ هم صدایی است
خشم سوگوار مردم راهی صبح رهایی است
شیشه ی عمر سیاهی خشم تو بغض منه
نازنین داغدارم
تو بزن که بشکنه
نازنین داغدارم
تو بزن که بشکنه
وقتشه که بشکنه