سرگردون


حمیرا

در این جهان از مهربانی
دیگر نمی بینم نشانی
عهد تو با ما بود و اکنون
می بینمت با دیگرانی
دستت به دست دیگری دیدم منو نالان گذشتم
عشق تو بر دلدار تو بخشیدم و گریان گذشتم
همچون نسیم از بوی تو
لرزان و سرگردان گذشتم
بر عهد تو خندیدمو گریان گذشتم
گفتم تو را با دیده ی تر یکبار دیگر بینم سراپا
غافل که اشک حسرت و غم بندد به رخم راه تماشا
در این جهان از مهربانی
دیگر نمی بینم نشانی
عهد تو با ما بود و اکنون
می بینمت با دیگرانی
آشفته و لرزان و سرافکنده و مجنون چون بید
ز بیداد تو لرزیدم و رفتم
رفتی و شد از رفتنت فریاد من بر آسمان ها
خواهم زدست تو بهم ریزم زمین و آسمان را
همچون نسیم از کوی تو لرزان و سرگردان گذشتم
برعهد تو خندیدم و گریان گذشتم
در این جهان از مهربانی
دیگر نمی بینم نشانی