تو گریه های مستی حرف دلم رو گفتم
سکوتم و شکستم نا گفته ها رو گفتم
راهی بغیر مستی برام نمونده باقی
بیا برس بدادم فریادرسی تو ساقی ساقی
ببین بی او چه حالم در آتش و در آبم
رحمی بکن که شاید یک امشب و بخوابم
رحمی بکن که شاید یک امشب و بخوابم
منو ببر به کنج میخونه ای بشونم
با این دل دیوونه چرا عاقل بمونم
منو ببر به کنج میخونه ای بشونم
با این دل دیوونه چرا عاقل بمونم ساقی
هنوز اسیر عشقی در گیر و دار خویشم
رها کنم به مستی که در حصار خویشم
منو ببر به کنج میخونه ای بشونم
با این دل دیوونه چرا عاقل بمونم ساقی