ساز و آواز _شور


سالار عقیلی

دلم اشفته ی ان مایه ی ناز است هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه ی باز است هنوز
جان به لب امد و لب بر لب جانان نرسید
دل به جان امد و او بر سر ناز است هنوز
گرچه بیگانه به خود گشتم و دیوانه ز عشق
یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز
گرچه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت
در این خانه به امید تو باز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
این چه سوداست عمادا که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پرده ی ساز است هنوز